جوانی 18 ساله اهل شهیدیه میبد بودم و همرزم شهید ۱۲ ساله محمد حسین ذوالفقاری روزی در جبهه میخواستیم به اندیمشک برویم و در کنار مقبره مطهر حضرت دانیال نبی نماز بخوانیم ، روبروی پلههای کنار رودخانه وضو گرفتیم و راه افتادیم برای نماز، جایی که وضو میگرفتیم خمپاره ۱۲۰ خورد و ما داخل حرم دانیال نبی بودیم.
در شوش دانیال لحظهای با همرزم شهیدم، شهید محمد حسین ذوالفقاری ۱۲ ساله ارتباط معنوی گرفتم.خدا نخواست و لیاقت شهادت را نداشتم ، او خدایی شد و همه وجودش را در راه خدا داد ولی من فقط قسمتی از جسمم را در شوش دانیال جا گذاشتم و جانباز شدم.
در شلمچه هم در کنار مرقد شهدای گمنام ،لحظهای با برادر شهیدم، شهید کریم کارگر ارتباط گرفتم که درعملیات رمضان به شهادت رسیده بود.
راهیان نورخاطره آن زمان یعنی ۴۳ سال گذشته را یادم آورد، واقعا متحول شدم و خاطرات جبهه شوش برایم زنده شد....